loading...
ناگفته ها از شهدا
سهراب بازدید : 1 چهارشنبه 29 آبان 1392 نظرات (0)

 

 

 

هم قد گلوله توپ بود

 

گفتم: چه جوری اومدی اینجا؟

 

گفت:با التماس!

 

گفتم:چه جوری گلوله رو بلند می‌کنی میاری؟

 

گفت:با التماس!

 

به شوخی گفتم،می‌دونی آدم چه جوری شهید میشه؟

 

لبخندی زد و گفت:با التماس!

 

تکه‌های بدنش رو که جمع می‌کردم،فهمیدم چقدر التماس کرده....

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
نام من سرباز کوی عترت است ، دوره آموزشی ام هیئت است . پــادگــانم چــادری شــد وصــله دار ، سر درش عکس علی با ذوالفقار . ارتش حیــدر محــل خدمتم ، بهر جانبازی پی هر فرصتم . نقش سردوشی من یا فاطمه است ، قمقمه ام پر ز آب علقمه است . رنــگ پیراهــن نه رنــگ خاکــی است ، زینب آن را دوخته پس مشکی است . اسـم رمز حمله ام یاس علــی ، افسر مافوقم عباس علی (ع)
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 22
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 7
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 14
  • بازدید کلی : 46