loading...
ناگفته ها از شهدا
سهراب بازدید : 1 چهارشنبه 29 آبان 1392 نظرات (0)


چه زیباست حدیث عاشقی! چه زیباست این منظره، منظره‌ای که شوق به چشمان می‌آورد. منظره‌ای که هر بیننده عاقل و مسلمان را منقلب می‌کند.

وارد یکی از سنگر‌ها شدم. نام این دسته قاسم بن الحسن علیه‌السلام است. راستی چه عشقی بچه‌ها دارند. شاید امشب عملیات باشد. هر کس مشغول نوشتن وصیت‌نامه‌ای است. گویا می‌دانند چند روز دیگر از عمر بعضی‌هایشان بیشتر باقی نمانده است. اینها همه چیز را می‌دانند. دشمن از هیچ سلاحی برای نابودی آنها نخواهد گذشت. خمپاره، توپ، مسلسل و شیمیایی، همه چون کوه راسخند.

قضیه روز تاسوعا و عاشورا را راویان گفتند و مداحان خواندند؛ ولی من فکر می‌کنم شب عاشورا را دیده‌ام. آری دیده‌ام. این‌جا خود کربلاست. امروز شاید تاسوعا، شاید فردا هم عاشورا باشد.

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
نام من سرباز کوی عترت است ، دوره آموزشی ام هیئت است . پــادگــانم چــادری شــد وصــله دار ، سر درش عکس علی با ذوالفقار . ارتش حیــدر محــل خدمتم ، بهر جانبازی پی هر فرصتم . نقش سردوشی من یا فاطمه است ، قمقمه ام پر ز آب علقمه است . رنــگ پیراهــن نه رنــگ خاکــی است ، زینب آن را دوخته پس مشکی است . اسـم رمز حمله ام یاس علــی ، افسر مافوقم عباس علی (ع)
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 6
  • بازدید ماه : 6
  • بازدید سال : 13
  • بازدید کلی : 45